درود : فعل را تعریف کنید :
پاسخ کاربر :
کلمه یا گروه کلماتی است که در پایان جمله، آن را تمام میکند و وقوع امر یا حالتی را در زمانی به نهاد نسبت میدهد.
درود : برای فعل مثال بزنید.
ایّام نوروز به سرعت گذشت. ادبیات فارسی را بسیار دوست دارم.
درود : فعلها با توجّه به پذیرفتن یا نپذیرفتن مفعول، متمّم و مسند به چند دسته تقسیم میشوند؟
به دو دسته تقسیم میشوند؛ 1. فعلهای ناگذر 2. فعلهای گذرا
درود : فعل ناگذر را تعریف کنید.
فعلهای ناگذر: فعلهایی هستند که تنها به نهاد نیاز دارند و بدون متمّم و مفعول و مسند می توانند یک جملۀ مستقل را بسازند.
درود : چند نمونه از فعلهای ناگذر را ذکر کنید.
سعید آمد. بازیکن نشست. شیشه شکست.
همانطور که میبینید این فعلها به مفعول، مسند یا متمّم نیازی ندارند.
درود : فعل گذرا را تعریف کنید و برای آن مثال بزنید.
فعل های گذرا: فعل هایی هستند که در ساختن جمله نیاز به متمّم یا مفعول و یا مسند داشته باشند؛ از قبیل: خوردن(چه چیزی را)، دیدن(چه چیزی را؟)، شمردن(چه کسی را)، دعوا کردن(با کی؟)، بازی کردن(با کی؟)، شدن(چگونه شدن؟)، گشتن(چگونه گشتن؟)و…
درود : فعل دووجهی را تعریف کنید و برای آن مثال بزنید.
برخی از فعلها، هم میتوانند به صورت ناگذر به کار روند و هم به صورت گذرا؛ مانند: شکستن، دریدن، پختن، ریختن و… .
مثال: شیشه شکست. (ناگذر) علی شیشه را شکست. (گذرا به مفعول)
درود : برای فعل گذرا به متمّم چند مثال بنویسید.
فعلهای گذرا به متمّم: بازی کردن، ماندن، بالا رفتن و… .
کودک با مادرش بازی میکند. پدرم از نردبان بالا رفت. برادرم در خانه ماند.
درود : برای فعل گذرا به مفعول مثال بنویسید.
فعلهای گذرا به مفعول: خوردن، دیدن، کاشتن، شکستن و… .
کودک غذا را خورد. امروز استادم را دیدم. پارسال نهالهایی کاشتیم.
درود : برای فعل گذرا به مسند مثال بزنید.
فعلهای گذرا به مسند: است، بود، شد، گشت، گردید و… .
هوا سرد شد. زمین منهدم گشت. داروها حال علی را بهتر کرد(گردانید).
درود : فعل گذرای ترکیبی چیست؟ مثال بزنید.
برخی فعلها در جملات به بیش از دو نقش نیازمند هستند، یعنی مثلاً علاوه بر نهاد و مفعول، به متمّم هم نیاز دارند و… . مانند: یاد دادن (چه چیزی را؟- به چه کسی؟).
مثال: او به دوستش درس را یاد داد.(نهاد + متمّم + مفعول + فعل)
برای فعلهای گذرای ترکیبی چند مثال پرکاربرد بزنید.
1.«گردانیدن» و فعلهای هممعنی آن؛ از قبیل: «نمودن، کردن، ساختن»؛ مثال:
غذای مانده او را بیمار کرد. (او: مفعول- بیمار: مسند)
2.«نامیدن» و فعلهای هممعنی آن؛ از قبیل: «خواندن، گفتن، صدا زدن، صدا کردن»؛ مثال:
مردم او را دکتر صدا میزنند. (او: مفعول – دکتر: مسند)
3.«شمردن» و فعلهای هممعنی آن؛ از قبیل: «به شمار آوردن، به حساب آوردن»؛ مثال:
اهل روستا او را حکیم میشمارند. (او: مفعول- حکیم: مسند)
4.«پنداشتن» و فعلهای هممعنی آن؛ از قبیل: «دیدن، دانستن، یافتن»؛ مثال:
ما دشمنانمان را حقیر میبینیم. (دشمنان: مفعول- حقیر: مسند)
نکته: در برخی جملهها، «مسند» به همراه «متمّم» به کار میرود که البتّه این کاربرد اندک است؛ مثال:
مردم به او دانشمند میگویند.(او: متمّم- دانشمند: مسند)
دوستم در آزمون کنکور قبول شد.(کنکور: متمّم- قبول: مسند)