درود : آرایه مجاز چیست و همراه با ذکر مثال توضیح دهید.
پاسخ کاربر :
در زبان فارسی، کلمات به لحاظ رساندن معنا و مقصود خود در دو شکل به کار میروند. یکی در معنای حقیقی و دیگری در معنای غیرحقیقی.
اگر کلمات در معنای غیر حقیقی خود به کار روند، در آن صورت «مجاز» محسوب میشوند.
به این جملات توجه کنید:
الف. «چشمم درد میکند.»
ب. «سرم درد میکند.»
در جملهی «الف»، کلمهی «چشم» در معنی اصلی خود به کار رفته است و به مشکلی بر نمیخوریم؛ امّا در جملهی «ب»، کلمهی «سر» در مفهوم واقعی خود نارسایی دارد؛ زیرا سر انسان شامل: مغز، چشم، دهن و حتّی مو و… است و هنگامی که ما مریض میشویم فقط قسمتی از سرمان درد میگیرد.
درود : یه مثال ساده از آرایه مجاز بزنید :
برآشفت عابد که خاموش باش تو مرد زبان نیستی گوش باش
زبان: مجاز از سخن
درود : چه ارتباطی میان آرایۀ استعاره و مجاز وجود دارد؟
هر استعارهای که بر اساس حذف مشبّه ساخته شود حتماً مجاز هم هست.
نکته: هر استعارۀ مصرّحهای مجاز است.
درود : راه تشخیص آرایۀ مجاز در یک عبارت چیست؟
جهت تشخیص مجاز همیشه نشانهای وجود دارد که مجاز بودن کلمه را لو میدهد، مثلاً در بیت:
برآشفت عابد که خاموش باش تو مرد زبان نیستی گوش باش
«مرد بودن» نشانۀ مجاز است، زیرا انسان مرد زبان که نمیتواند باشد، بلکه باید مرد سخن گفتن باشد.
درود : مثال های بیشتری از آرایه مجاز بزنید :
سر آن نداردامشب که برآید آفتابی چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
- سر: مجازاً فکر، سر جایگاه فکر است امّا به جا آن، جایگاه آن ذکر شده است (نشانه: نداشتن)
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشۀ بامی که پریدیم، پریدیم
- دل: مجازاً امید که جایگاه آن دل است.
اگر رفت و آثار خیرش نماند نشاید پس از مرگش الحمد خواند
- الحمد: سورۀ فاتحه، به جای ذکر نام آن یا تمام آن، کلمهای از آن ذکر شده (نشانه: خواندن پس از مرگ کسی)
سر آلب ارسلان دیدی ز رفعت(بلندی) رفته بر گردون؟ به مرو آ تا کنون در گل تن الب ارسلان بینی
- گل: مجاز از گور (نشانه: تن الب ارسلان)
من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم که گهگاه بر او دست اهرمن باشد
نگین: مجازاً انگشتر، نگین بخشی از انگشتر است، به جای انگشتر، بخشی از آن ذکر شده(نشانه: دست اهرمن بر آن بودن)
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
- ابر و باد و مه و خورشید و فلک: مجاز از مخلوقات جهان است که در اینجا فقط بعضی از آنها ذکر شده است.(نشانه: مصراع دوّم)
چو پاکان شیراز ، خاکی نهاد ندیدم، که رحمت بر این خاک باد
- خاک(دوّم): مجاز از سرزمین و شهر(نشانه: رحمت)
هر دم از عمر میرود نفسی چون نگه میکنم، نماند بسی
- نفس: مجاز از لحظه (نشانه: رفتن و سپری شدن)
دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی تو از این چه سود داری که نمیکنی مدارا؟
عالم: مجازاً اهل عالم